“*♠،.بی خوابی های دل.،♠*”
“*♠،.بی خوابی های دل.،♠*”
من...تو...اتاق...
.
.
.
دلم گرفته بود..
دور دست نبود.. پنجره را می گویم
تا لب پنجره راه سختی بود اما گره این دل شاید آنجا باز می شد...
صدای کشیده شدن ریل های پنجره ،مانند قطاری بود از این سمت به آن سوی دنیا...
شاید این هوای تازه بوی تو را می داد ....
تا این قطار مرا تا آن سمت دنیا می بردو چشمان بسته ام میهمان یک سکانس عاشقانه میشد..!
من و اتاق... درگیر این دلتنگی بودیم...
پنجره باز شد...
هوایمان عوض شد...
چه نقطه چینی شده ای میان من و اتاق!
کاش این نقطه ها... جایشان را به تو بدهند...
تا جمله ی زندگانیم تکمیل شود...
من... تو ... اتاق...
sajad
چهارشنبه 13 دیماه سال 1391 ساعت 01:45 ب.ظ