“*♠،.بی خوابی های دل.،♠*”

“*♠،.بی خوابی های دل.،♠*”

“*♠،.بی خوابی های دل.،♠*”

“*♠،.بی خوابی های دل.،♠*”

.:: باران زیر چراغ ::.

http://8pic.ir/images/je7oda4c6hnwzspo79k0.jpg


باران
باز باران..
اینهمه می باریو در تو تکرار را هر چه می گردی..

باز هم به بنبست مشت میکوبی!

چه صدای ماندگاری..
ابر های جدید..سیاهیه جدید..دنیای جدید!

انگار آفریدن درختو برگ هایش حکمتی در آسمان ها داشته!

این صدا مرا بهم میزند!

قدم ها درگیر رفتن می شوند..

قدم زنان با قطراتش عشق بازی را دوست دارم..

در تاریکای جاده، چراغ ها انگار ابرند روی زمین!

رخسار باران زیر چراغ برق شکوهی جاودان دارد..

صحن نور و رقص باران..

تکیه ی عاشقانه بر تیر چراغ..

نگاهی خیره .. به آسمان خیس..

لبی به خشکیه دریاچه ی شوری که

تنها تنپوشش، شوریه بی وفاییه آب است..

و خای خالی دستانت...

که زیر چتر دستانم پناه دادنشان را دوست دارم...

از این چراغ به آن چراغ با یک یادگاری کوچ میکنم..

تمام درو دیوار ها را با زغالی خیس، به حس خود طرح زده ام..

هر جا که چشمانت به سیاهیه بدخطی افاد..

بدان دوستت دارم های من

روی آجر به آجر کوچه های دلتنگی بوده

که باران هم آن را نقاشی کرده...

تلخ ترین داستان عاشقانه..Love Story

یکی از تلخ ترین نوشته های من..

.::داستان عاشقانه::.
نام این شعر به دلیل تاثیر فراروانی که در هنگام گوش دادن به صدای Andy Williams و اثر بی نظیر او یعنی Love Story در من ایجاد شده به نام همین اثر ماندگار گذاشته شد.

http://8pic.ir/images/fba8abygdt9mkyd8gb3.jpg



چشمانت سخت ..اما سریع بازو بسته می شوند..

اینگونه بغضت ،جیره اش را سهمیه می بندد..

کنج دیوار اتاق تکیه می دهی..

خیره به یادگاری تلخ این سالهایت می شویو..

 دیگر چشمانت،سنگینیه  پلک ها را حس نمیکند..

مانند مرگی با چشمان باز!

تقویم در چشمانت برگ به برگ به ساعت روی دیوار می بازندو...

 تیک تاک ها به عقب باز می گردد..

گذشته ی شوم بغضت را در خفقان گرو میگیرد..

تیک تاک های تلخ ..تو را به آن روز سردی که انتظار..

تابستانی را در وجودت شعله ور کرده بود، می برند..

آآآآه... بخار نفس هایت قلب های خاکستری می شوند..

با فوت بعدی قطاری درست میکنی به مقصد عشق..

و قلب خاکستری را مسافر پنجره هایش می کنی..

ضربات کف کفشت به زمین تند تر می شود..

از دور عطرش را حس میکنی..

دستی می آمد پر..

پری که دیروز اشک شوقو امروز..

بغض دردناک توست..

اما امروز ،در گرما با غربتش یخ کردی...

گریه ات آرزوست..
اشک اشک اشک..

هرچه صدایش میزنی انگار بختک بر تو چیره شده..!

جسمت پر از فریاد می شودو در سکوت خود غرق می شوی..

انقدر دستو پا میزنی تا تکیه گاهت..آرامگاهت می شود..

برای فاتحه اش میمیری اما..

اوم گلفروشی را به مقصد عشق جدیدش ترک می کند..

تو آن ابر سیاهی که نمی باردو بغض می کند تا صاعقه بزند..

حتی ابر ها هم در آغوش هم میگریند اما  تو..

به در و دیوار میخوری تا صاعقه بزنی..!

ابری نیــست... فقط کبود تر می شوی..

میبینی چگونه آرامش دیدن آسمان را هم از چشمانت به تاراج برده؟

عشق بازی چشمانش یادت هست؟

ای دل.. با توام..

با تو که مرا در دامش اسیر کردیو خود پیرو شکسته شدی..

تپش این روز های تو دیگر نشانی از غرور ندارد..

دست به عصا میزنی..

ولی با دندان های ریخته ات هم باز اسمش را زمزمه میکنی!

ای دل پیر من..

روی سنگ قبرت فقط سیاهی خواهم نوشت..

بگذار به سیاهیه محضش بخندد..

قلب من زیر چکمه هایش بگندد..

اما همان تیک تاک های ساعت روی دیوار..

 روزی را خواهند آورد که او خود را

به سنگ قبرت میزند تا صاعقه کند..

سر به دیوار می کوبد تا سیاهنوشته هایم را بفهمد..

شعر سپید روی قبرت...

جواب کابوس های شبانه اش خواهد بود..

و در پایاان دانلود آهنگ ی که در بالا بهش اشاره کردم




Andy Williams Where Do I Begin Love Story


http://images.45cat.com/andy-williams-where-do-i-begin-love-story-cbs-2.jpg



لینک دانلود :‌ دانلود

زمان


امشب دلم بد هوایی شده


نه هواییه بوسه هایش نه هواییه عاشقانه هایش نه هواییه صدای نازنینش 


که بهترین سرود زندگانیم بود...


امشب فقط هوای چشمانش را دارم...


بنشینم ساعت ها در عمق چشمانش غرق شوم...


بدونه درک گذر زمان...


هرچند حال نیز غرقم...


اما نه در چشمانش...


در این غم بی پایانش..در این بغض..در این حسرت..در این دلتنگی...


اما این گذر زمان لعنتی...

سراب...غمنامه ای دیگر

نوشته ای دیگر از جنس همان شب ها...

سراب... غم نامه ای دیگر




باد که نه..

اما نسیمی با برگ درختان سمفونی می زند..!

وقتی چشمانم را می بندم دوست دارم دستانم را باز کنم و منتظر بمانم..

برگ ها از درختان دل می کنندو می آبند تا خودشان را در مهمانیه آغوشم جای دهند..

بعضی هایشان هم به صورتم می خورند اما...

بازهم جایشان زیر پاهای من است!

چون دل من از نسیم جدایی برگ از درخت را نمی خواست،

دست من منتظر آغوش تو بود

چشم من آبشار نگاهت را طلب می کرد اما...

اینک باران می بارد ...

خدایا...، جواب قدم های تشنه ات را چه بدهم..!

هم نسیم می وزد

هم باران، بهاری می زند !

اما زیر رگبار اشک هایم گم می شوندو با ترد کردن برگ ..

باران هم آغوش من می شود...

فرو نشست..

باران را می گویم!

دیگر ابر بعض خود را جمع کردو رفت و دلتنگیه او هم نصیب آغوش من شد

اما من هنوز می بارم...انگار ابر من هنوز هم حرف دارد...

آفتاب کم کم خودنمایی می کند..

سیاهی در حال گریختن از دست خورشید است و من باز هم سراب میبینم!

می دانم که این یک سراب است اما..

تو با خورشید می آیی...

بانوی من...

هر روز     411 بار

هر هفته  2880 بار

هر ماه     12343 بار

هر سال   150171 بار

...

میشه بانوی منُ شنید!


محسن چاوشی>خودکشی ممنوع>بانوی من!